نویسه جدید وبلاگ
متن نویسه... جلوگیری از اسراف حتی در دانه های برنج »چهارشنبه هجدهم آبان 1390 - 9:58
دانه های برنج را که دانه دانه از روی پارچه ی سفید جمع می کند
دانه های جمع شده را که می ریزد کنار غذای هنوز خورده نشده
تازه می فهمم کشیده شدن امتداد آن پارچه سفید
از روی میز تا روی پاهایش، برای تمیز ماندن عبایش نیست؛
برای تمیز ماندن برنج هاست
که از قاشق که می افتند، از خوردن نیفتند…
با یک دست و آن هم با دست چپ، غذا خوردن سخت است؛ گاهی برنج ها می ریزد دیگر…
سهم ما دخترها، از تصاویر افطار کردن آقا، دیدن از طبقه ی بالا بود
جایی کنار نرده ها که آقا میانه ی شامشان سر بلند کردند و با دیدن
دخترها، با خنده گفتند نیفتید!
بعد شام و وقت رفتن هم، حواسشان بود که سر بلند کنند و دستی
هم به خداحافظی برای ما تکان دهند...
ا
مام خامنه اي در مورد فرزندانش اين گونه توصيه مي كند »
یکشنبه هفدهم مهر 1390 - 7:11
آخرين فرمانده سپاه محمدرسول الله(ص) در دوران دفاع مقدس گفت: هم سيدمصطفي فرزند بزرگ و هم سيدمجتبي فرزند دوم مقام معظم رهبري از بسيجي هاي لشكر بودند. البته با نام خانوادگي ديگري در جبهه ها حضور داشتند. به ما هم پيغام داده بودند كه اين دو نفر اسير نشوند، ولي اگر شهيد يا جانباز شدند، عيبي ندارد. اسماعيل كوثري گفت: اتفاقاً سه سال قبل ما مستقيماً از رهبري همين سوال را كرديم كه فرمودند: «اگر اينها شهيد مي شدند، بنده پدر شهيد مي شدم، ولي اگر اسير مي شدند چون فرزند رئيس جمهور بودند، عراق سعي مي كرد از ايران براي آزادي آنها امتياز بگيرد و بنده هم امتياز بده به كسي نيستم.»
« مرحبا بر كساني كه رهبر بر دستان بي رمقشان بوسه زد »
جمعه هشتم مهر 1390 - 15:37
ديدار زيبا و به ياد ماندني جانبازان عزيز با رهبر فرزانه انقلاب نشان از سربازاني دارد كه با پاره كوچلويي از حيات هنوز دل در گرو انقلاب دارند و حاضر نيستند عمق ارادت خود را به رهبر انقلاب و ارزشهاي انقلاب به هيچ گوهري در دنيا معاوضه نمايند آنها گوهر خود را از لبان خندان و قامت رعناي رهبر عزيز و تبسم رضايت آميز او مي گيرند پس چه نيازي دارند كه بهانه دنيا و مشكلات او جانبازي خود را سپر قرار دهند و سپر انقلاب را براي گوهرهاي ناچيز انقلاب سست كنند.آنها ديروز درتبسم و چشمان رهبر فرزانه انقلاب چيزي يافتند كه ما نيافته ايم . ديروز به جانبازان زيارت قبول گفتم و گفتم زيارتتان قبول كه در آزمون انقلاب پيروز شديد و رهبرتان آنگونه بر دستان بي رمقتان بوسه مي زد كه انگار انقلاب را دستان شما ماندگاراكرده است
به امام گفتم:ما مطلقاً هواپيما نداريم و او گفت:خدا مي رساند! »
یکشنبه بیست و هفتم شهریور 1390 - 16:56
در روزهاي سوم، چهارم جنگ بود، توي اتاق جنگ ستاد مشترك، همه جمع بوديم؛ بنده هم بودم، مسئولان كشور؛ رئيس جمهور، نخست وزير - آن وقت رئيس جمهور بني صدر بود، نخست وزير هم مرحوم رجايي بود - چند نفري از نمايندگان مجلس و غيره، همه آنجا جمع بوديم، داشتيم بحث مي كرديم، مشورت مي كرديم. نظامي ها هم بودند. بعد يكي از نظامي ها آمد كنار من، گفت: اين دوستان توي اتاق ديگر، يك كار خصوصي با شما دارند. من پا شدم رفتم پيش آنها. مرحوم فكوري بود، مرحوم فلاحي بود - اينهايي كه يادم است - دو سه نفر ديگر هم بودند. نشستيم، گفتيم: كارتان چيست؟ گفتند: ببينيد آقا! - يك كاغذي در آوردند. اين كاغذ را من عيناً الان دارم توي يادداشت ها نگه داشته ام كه خط آن برادران عزيز ما بود - هواپيماهاي ما اينهاست؛ مثلاً اف 5، اف 4، نمي دانم سي 130 ، چي، چي، انواع هواپيماهاي نظامي ترابري و جنگي؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از اين نوع هواپيما، مثلاً ما ده تا آماده به كار داريم كه تا فلان روز آمادگي اش تمام مي شود. اينها قطعه هاي زود تعويض دارند - در هواپيماها قطعه هايي هست كه در هر بار پرواز يا دو بار پرواز بايد عوض بشود : مي گفتند ما اين قطعه ها را نداريم
انسان به ياد كارتون «تام و جرى» مىافتد! »
سه شنبه پانزدهم شهریور 1390 - 10:32
مقام معظم رهبرى در جلسه اخيرشان با هيئت دولت با اشاره به تحریمهای دشمن به شكست دشمن در اين تحريمها اشاره و براي تقريب ناپختگي طرحههاي غرب كارتون تام جري را مثال زدند و فرمودند: وقتى كه ما اين حجم عظيمِ ظاهرىِ نظامى و اقتصادى استكبار را در مقابل خودمان مشاهده مىكنيم، انسان به ياد گربه كارتون «تام و جرى» مىافتد! تحركش زياد و هاى و هويش زياد و حجمش بزرگ، اما نتيجه كارش نه آنچنان كه خودش انتظار دارد يا بينندگان انتظار دارند. واقعاً همين جورى است. اين به زيركى شما بستگى دارد. آنها گفتند تحريمهاى هوشمند يا تحريمهاى فلجكننده؛ اما مىبينيم كه اين تحريمها نه آنچنان هوشمند بود، نه فلجكننده بود. خب، همين تحريمها موجب شد كه در بسيارى از چيزهايى كه خودكفايى نداشتيم، به خودكفايى برسيم؛ تحرك خوبى را در زمينههاى علمى به وجود بياوريم؛ كارهايى بزرگى را در زمينه توليدات صنعتى و نظامى و غيرنظامى در كشورمان شاهد باشيم و به راههاى گوناگونى براى اينكه اين تحريم را خنثى كنيم، برسيم. اين تحريمها خنثى خواهد شد؛ شما بدانيد. اينجور نيست كه اينها بتوانند و طاقت بياورند كه اين حركت و اين رفتار را مدت طولانى ادامه بدهند؛ اين امكانپذير نيست؛ يعنى دنيا اين را نمىپذيرد. امروز دنيا، دنيايى نيست كه به حرف آمريكا گوش كنند؛ ولو حالا نماينده ويژه او به فلان كشور برود، مؤاخذه كند، چه كند. حالا يك چند وقتى اين ادامه خواهد داشت، اما اين قابل ادامه نيست. البته من چند ماه قبل هم گفتم، امروز هم شما مشاهده مىكنيد؛ آن چيزى كه اينها در اول امسال گفتند فلجكننده، توقع خودشان اين بود كه در ظرف سه چهار ماه واقعاً به فلج برسد. اين سه چهار ماه، بيشتر هم گذشت، به فلج كه نرسيد، هيچى، بحمداللَّه به تحرك بهتر ما انجاميده. پس جهاد اقتصادى براى اين است. يعنى بايستى انشاءاللَّه يك مجاهدت، يك حركت هدفمند و هوشمندانه و با توكل به خداى متعال و با اعتماد به حمايت الهى انجام بگيرد.»
یکشنبه سیزدهم شهریور 1390 - 10:29
دقيقاً يادم هست وقتي كه آقا تشريف آوردند ما ابتدا ايشان را به اتاق جنگ برديم كه حتي گلوله هم كنارش خورده بود و وضع مرتبي نداشت. اين اتاق توجيه بود و نقشهاي به ديوار آن زده بوديم. ايشان فرمودند: «وضع منطقه را توضيح بدهيد. من وضع منطقه را تشريح كردم و نسبت به مناطقي كه ما از عراقيها پس گرفته و امن كرده بوديم توجيه شدند. بعدازظهر به داخل شهر مريوان تشريف بردند و از شهر بازديد كردند. همان شب جلسهاي تشكيل دادند و مسائل منطقه را از زبان مسئولين شنيدند. با فرماندهان و مسئولين شهر ملاقات كردند، بعد به طرف ارتفاعات «حورسلطان» حركت كردند. اين ارتفاعات مشرف به مرز عراق بود. عراقيها فهميده بودند؛ لذا شروع به تيراندازي كردند. آقا در آنجا يك حالت خاصي پيدا كرده بودند، چون از روي آن ارتفاعات خاك عراق به خوبي ديده ميشد و از اينجا بود كه آقا براي اولينبار از خاك جمهوري اسلامي ايران، شهرها و آباديهاي منطقة عراق را به طور واضح ميديدند. خط دفاعي عراقيها از آنجا كاملاً مشخص بود، برعكس منطقه جنوب كه به خاطر هموار بودن زمين نميتوان دشمن را ديد. بعد از اين بازديد برگشتند و شب را استراحت كردند
جذابيتهاي اخلاقي آقاي خامنه اي براي طلبه هاي تهراني »
پنجشنبه دهم شهریور 1390 - 10:32
منتها شخصيت رهبر معظم انقلاب براي ما ـ به خصوص ما طلبههاي تهراني كه حجرهمان هم در مسير ايشان بود ـ برجستگي ويژهاي داشت. اصل مطلب اين است كه علاقه و ارادت من به ايشان از همان سال است و هرچه زمان گذشت، بيشتر شد. پاية اين علاقه و ارادت متعلق به همان سالهاست. علتش هم اين بود كه ايشان از همان اول، بهعنوان يكي از فضلاي مدرسه و حوزه بودند. رفتار ايشان با يك متانتي توأم بود. همين متانتي كه الآن هم در آقا مشهود است. من ميتوانم شهادت بدهم كه منش و رفتار ايشان از همان سالهاي اول كه ما آشنا شديم، همين طور بوده؛ البته كاملتر شده است. به لحاظ اينكه ايشان روي خودشان كار ميكنند
كالري عكس اقا